«سلام جناب قاسمی. خواستم اطلاع بدم که متاسفانه استاد فرهوش فوت کردن»
اینستاگرام را که باز کردم، و این کامنت را دیدم، با اینکه سالها از آخرین دیدارم با استاد میگذشت، یکباره انگار بند دلم پاره شد. 8 آبان 1396، در پستی در اینستاگرام (به شرح زیر) یادداشتی را به یاد استاد فرهوش نوشته بودم؛ و عزیزی که دیروز کامنت بالا را زیر آن پست گذاشته بود (اشکان نوآور)، در پی اطلاع از درگذشت استاد، و جستجویی در گوگل، به آن پست رسیده بود.
با توجه به فیلترشدن اینستاگرام و محدودیت دسترسی بسیاری از کاربران به آن پست، مناسب دیدم برای گرامیداشت یاد آن استاد فرهیخته تازهدرگذشته، یادداشت آن پست را اینجا نیز بازنشر کنم، که عزیزان علاقهمند بدون محدودیت به آن دسترسی داشته باشند.
استاد فَرَهوَش: در سه پرده
پرده نخست: مسابقه علمی
بچه که بودم (اوایل دهه 1360) یکی از سرگرمیهای اصلی اغلب مردم در سنین و اقشار مختلف، تماشا کردن تلویزیون بود. آن سالها دو کانال تلویزیونی (یک و دو) بیشتر نداشتیم. پخش برنامههای هر دو کانال هم از عصر آغاز میشد و در نیمه شب پایان مییافت. در چنین وضعیتی بدیهی بود که همه مردم همه برنامههای تلویزیونی آن دوران را میدیدند. از این رو همه آن برنامهها، با هر کیفیتی که بودند، بخش جداییناپذیر از خاطرات آن نسل شدهاست. یکی از آن برنامههای خاطرهانگیز (نوستالژیک) برنامهای با عنوان مسابقه علمی بود که همانند اغلب برنامههای آن دوران یک بار در هفته پخش میشد. برنامه به جز مجری، چند کارشناس داشت؛ که پرسشهایی را مطرح میکردند و پس از ارزیابی پاسخهای شرکتکنندگان امتیازی به هر یک از آنان اختصاص میدادند. کارشناس زبان وادبیات فارسی این مسابقه استاد ارجمندی به نام فرهوش بود (در این ویدئو نفر اول گوشه سمت راست، پایین تصویر). نام کوچکشان را نمیدانم. نوشتن این یادداشت را که آغاز کردم، با جستوجویی در اینترنت و یافتن نام بهرام فرهوشی گمان کردم که هم او است. ولی چون زندهیاد بهرام فرهوشی در خرداد 1371 درگذشته است، و من (به شرح پرده سوّم) در سالهای پایانی دهه 1370 استاد فرهوش را دیدهام، مطمئن شدم که او نیست. علی ایحال، استاد فرهوش مدّ نظر من، مرد بلندقامتی بود که صدایی بسیار گرم و سیمایی باصلابت داشت. از این رو، خاطره او - بهویژه، صدای گرم و مخملیناش- قاعدتاً باید در ذهن بسیاری از بینندگان برنامه مسابقه علمی آن سالها مانده باشد.
پرده دوّم: دبیرستان نمونه مردمی شهید باهنر (کوچه ممتاز)
همنسلیان من حتماً از دوران کودکی خود کتابهای داستان متنوّع چاپشده توسط انتشارات کوروش (به نشانی، تهران، خیابان جمهوری، کوچه ممتاز) را به یاد دارند. پدرم از وقتی که به یاد دارم عاشق کتاب خواندن بود. به همین دلیل، وقتی ما بچه بودیم؛ هم هر هفته برایمان مجلّه کیهان بچهها، و هم به دفعات کتاب داستانهای متنوعی میخرید که اغلب آنها از انتشارات کوروش بود. خیلی وقتها هم خودش با صدای گرمش آن داستانها را برای من و خواهر و برادرم میخواند. حتی یک بار صدایش را ضبط کرد که ما صبحها که او نیست اگر خواستیم بتوانیم آن داستان را گوش کنیم. در واقع، آن زمان یک جورهایی برای ما پادکست یا کتابصوتی تولید میکرد. و من چقدر عاشق آن نوار بودم.
آن سالها هر بار که کتاب داستانهایم را ورق میزدم یا میخواندم، چشمم به عنوان انتشارات کوروش و نشانی آن واقع در کوچه ممتاز میفتاد. به همین دلیل این دو اسم از همان سالها در ذهنم حک شده بود. سالها یکی پس از دیگری گذشت و من دبیرستانی شدم. از قضا به دبیرستانی رفتم که چند متر پایینتر از انتشارات کوروش بود. این طور شد که هر روز صبح چند ثانیه قبل از اینکه به درِ ورودی مدرسه برسم، از روبروی انتشارات کوروش رد میشدم و هر بار خاطرات روزهای خوش دوران کودکی در ذهنم زنده میشد.
آن دبیرستان - که بعد از انقلاب 1357 به دبیرستان شهید باهنر تغییر نام داده شده بود - قبل از انقلاب، با عنوان دبیرستان دانشگاه ملّی (دانشگاه شهید بهشتی فعلی) فعالیت میکرد. در زمان ما هم جزو گروه مدارس موسوم به نمونه مردمی بود. بنابراین، دانشآموزان درسخوانتری را میپذیرفت. بعضی سالها هم متقاضیان باید از پس آزمون ورودی آن برمیآمدند. آن سال که من وارد آنجا شدم (مهر 1370) چند رتبه تکرقمی کنکور سراسری در گروههای پزشکی و فنی و مهندسی از دانشآموزان آن دبیرستان بودند. خلاصه جزو مدارس ممتاز کشور محسوب میشد. از همان سال اول هم دانشآموزان را برای موفقیت در کنکور آماده میکردند. رویهای که هر چند در سالهای اخیر کاملا بدیهی است. ولی آن سالها به هیچ وجه متداول نبود. الغرض، در همین راستا، در همان ماههای نخست ورودم به دبیرستان، کلاس آمادگی کنکور در دروس مختلف، از جمله ادبیات فارسی آغاز شد. آن جا بود که بعد از سالها، استاد فرهوش را بیرون از قاب تلویزیون و سرکلاس دیدم. او آن سالها استاد بیرقیب کلاسهای کنکور ادبیات فارسی بود. و چه کلاس بینظیری بود. هنوز که هنوز است، جلسات آن کلاس را با جزئیات به یاد دارم. انگار واژهها و جملهها و نوشتهها و اشعار را سر کلاس پیش چشمان ما به رقص درمیآورد و هر کدام را مرتب و منظم سر جای خودشان در ذهن ما مینشاند. جادویی در جلسات درسش جریان داشت که هیچ گاه در کلاس درس هیچ استاد دیگری تجربه نکردم.
پرده سوم: میدان انقلاب و کتابهای صادق هدایت
دانشجوی مقطع کارشناسی بودم. دقیق بهیاد ندارم چه سالی بود (حدود سالهای 1375 تا 1380). یکی از روزهای پایانی سال و نزدیک نوروز، در یکی از کتابفروشیهای مندرس و شلخته ضلع شمالی میدان انقلاب، ابتدای خیابان کارگر، داشتم کتابهای چاپ قدیمی را نگاه میکردم. یکباره دیدم وارد کتابفروشی شد. اصلا انتظار نداشتم پس از سالها او را ببینم. هیجانزده شده بودم. با این که هیچ وقت آدم برونگرایی نبودم، ولی بیمعطلی رفتم جلو و خودم را معرفی کردم؛ و گفتم که در دبیرستان شاگردش بودم. با همان صدای گرم و چهره باصلابت سلامم را پاسخ گفت و پس از این که دستم را به گرمی در دستانش فشرد، بدون مقدمه گفت: «آمدم یکسری کامل کتابهای چاپ قدیم صادق هدایت را بخرم و برای آشنایی در خارج از کشور بفرستم.» من که چون سالها شیفته آثار صادق هدایت بودم و همه کتابهایش را گاه بارها خوانده بودم، فرصت را مغتنم شمردم و ازش پرسیدم: «استاد این کتابهای چاپ قدیمی صادق هدایت که زیرزمینی تکثیر میشوند (با جلدهای قهوهای در بالا، سفید و عکس هدایت در وسط، و سیاه در پایین) معتبر هستند؟» در پاسخم گفت: «اتفاقا فقط همینها معتبر هستند. چون تیغ سانسور بهشان نخورده است.» و همان جا یک سری کامل از آن کتابها را خرید و خداحافظی کرد و رفت. و دیگر هیچ وقت ندیدمش.
***
پینوشتها:
1. اشکان نوآور عزیز که این یادداشت را در پی اطلاعرسانی او از درگذشت استاد بازنشر کردم، نیز یادداشتی را به مناسبت درگذشت استاد نوشته است که تصویر آن را در زیر آوردهام. یاد و خاطره آن استاد فرهیخته گرامی باد.
عکسهای زیر را نیز اشکان نوآور فرستاده است که با کسب اجازه از او منتشر کردهام.
استاد فقید احمد فرهوش و اشکان نوآور
اشکان نوآور، مسجد جامع شهرک غرب، چهارشنبه، 12 بهمن 1401، مراسم یادبود استاد فقید احمد فرهوش
2. پس از جستجوی مختصری که در گوگل انجام دادم، مقالهای خواندنی با عنوان «آینه دستور زبان فارسی» (از شماره 24، بهار 1370، مجله رشد آموزش زبان و ادب فارسی، ص62) یافتم که نویسنده آن احمد فرهوشی، دبیر دبیرستانهای سنندج، ذکر شده است. نمیدانم نویسنده این مقاله زندهیاد استاد احمد فرهوش است؛ یا تشابه اسمی است. به هر حال، دوستان علاقهمند میتوانند از این لینک مقاله را بخوانند.
دیدگاههای بازدیدکنندگان
بابک ظفری
از فوت استاد بزرگوار آقای فره وشی بی اندازه متاسف و متاثر شدم یا دش گرامی باد
599 روز پیش ارسال پاسخمدیر سایت
یاد و خاطرهشان گرامی باد
202 روز پیش ارسال پاسخمهدی ا
خدا بیامرزدش البته ما معلم ادبیاتمون آقای حکیم زرگر بود و بروبچه های اون کلاس معلمشون آقای فره وشی بود و فقط ایشون رو میدیدیم ولی سعادت نشستن سر کلاسشون رو نداشتیم
398 روز پیش ارسال پاسخمهدی ا
https://m.facebook.com/groups/294149511213/
398 روز پیش ارسال پاسخبیا اینجا بروبکس قدیمی تر و جدیدتر هم هستن
علی یمین
یاد استاد فره وشی به خیر و روحشان شاد.همه بچه های دبیرستان دانشگاه عاشق کلاس درس ایشان بودند.
315 روز پیش ارسال پاسخمدیر سایت
روحشان شاد. همینطورست. تندرست باشید
315 روز پیش ارسال پاسخحمید جم
یادش بخیر ،این مرد فرهیخته و استاد بی بدیل زبان فارسی ،دبیر دبیرستان دانشگاه ملی در سال های قبل از انقلاب بودند و من افتخار شاگردی ایشان را داشتم ،مرحوم استاد فره وشی زبان و ادبیات فارسی را چنان تدریس میکردند و متون و اشعار را از حفظ میخواندند که همه سرتا پا محو کلام سحر انگیز ایشان میشدند و کلاس و درس به محفل انس تبدیل میشد،همیشه ذهنم درگیر دیدار مجدد استاد بود که خبر درگذشت این عزیز را خواندم و نمیتوانم بگویم که چقدر افسوس خوردم که دیدار مجدد این عزیز را از دست دادم روحش شاد
298 روز پیش ارسال پاسخمدیر سایت
روحش شاد و یادش گرامی باد
298 روز پیش ارسال پاسخابراهیم حسین نیا سنجرانی
روحشان شاد ایشان بینظیر بودن همیشه مثالی که در مورد ایشان به دیگران میگفتم این بود که مثلاً نزدیک دو ساعت در کلاس در مورد گوته صحبت میکردند آنقدر زیبا و دلنشین و عالی توضیح میدادند که آن مدت زمان دو دقیقه بنظرم میآمد .
224 روز پیش ارسال پاسخحامد کمالوند
سلام دوستان
135 روز پیش ارسال پاسخمن افتخار شاگردی استاد رو در کلاس های کنکور، سال ۷۹،داشتم.
اولین بار بود که ادبیات تغییر کرده بود، تمام سوالات رو استاد سر کلاس گفتن، البته من متاسفانه به علت بیماری و درگذشت پدرم حدود ۳ ماه به کنکور موفق به مطالعه و جمع بندی نشدم اما با این حال ۸۹.۹ درصد ادبیات زدم.
چیزی که خیلی جالب بود برای ما اینه که ایشون از آثار هر کسی که در تاریخ ادبیات اسم میبردن یک قسمتی رو از حفظ بیان میکردن و این حجم از اطلاعات برای ما عجیب بود، از طرفی یادم میاد اسم هر کدوم از بچه ها رو فقط یکبار پرسیدن و بعد از اون کل سال طرف رو به نام صدا میکردن با این تکیه کلام که مثلا حامد بشنووو، بگو ببینم که ....
استاد بی نظیری بودن.
یادشون گرامی.
هومن فره وش
از صمیم قلب سپاسگزارم که یاد پدرم را با کلام و دلهای مهربان خود جاودانه کردید. امیدوارم همیشه زندگیتان سرشار از آرامش و برکت باشد و هیچگاه داغ عزیزان را نبینید. هومن فره وش
5 روز پیش ارسال پاسخمدیر سایت
درود. از مهر شما سپاسگزارم. پدر گرانمایه شما یکی از فرهیختهترین و به یاد ماندنیترین دبیران دبیرستان ما بود؛ و یادش همیشه در جان ما جاویدان است. مایه مباهات و خرسندی است که این یادمان ناچیز رضایت خاطر شما را جلب کردهاست. ارادتمندم
5 روز پیش ارسال پاسخ