من تا اواسط سال 1389 در شرکت بورس بودم. دلیل اصلی جداییم هم تغییر مدیریت ارشد آنجا بود. دکتر رحمانی سال 1387 شرکت بورس را ترک کرد. همزمان با وی دکتر عبدالرضا تالانه (معاون پشتیبانی) هم استعفاء داد. دکتر پوریانسب هم چند ماه بعد رفت. شرکت بورس در آن سالهای نخست عملا تحت تفکر این سه عزیز رهبری میشد. محورهای اصلی تفکرشان هم این بود که ما مبتنی بر رویهها و الگوهای متداول در بورسهای پیشرفته جهان، یا دستکم بورسهای کشورهای در حال توسعه (مثلا، مالزی، ترکیه،...)، زیرساختها و ضوابط مورد نیاز بورس را تنظیم و تدوین کنیم، و عملیات بازار را به ساز و کارهای بازار بسپاریم. دکتر رحمانی و تیم همراهش نگاه ویژهای هم به بینالمللیکردن بورس و کارکنان آن داشتند. در دوره مدیریت این عزیزان ما در مجامع بینالمللی حضور فعال داشتیم. مثلا، خود من در آن سالها دو بار به نمایندگی از بورس تهران در مجمع سالانه فدراسیون بورسهای سهام اروپایی-آسیایی[1] (اولی در باکو و دومی در استانبول) شرکت کردم. یک بار هم در اجلاس سالانه شبکه بینالمللی راهبری شرکتی[2] در سئول شرکت کردم. در آن سفر چون به طور ترانزیت چند ساعت هم در دوحه اقامت داشتیم، از بورس دوحه هم بازدید کردیم. در سئول هم از بورس آنجا بازدید کردیم. در همه این ماموریتها هم هر بار به همراه چند نفر از مدیران و کارشناسان ادارات مختلف شرکت بورس و سازمان بورس بودیم. حتی یکبار تعداد قابل توجهی (حدود بیست، سی نفر) از کارشناسان شرکت بورس برای گذراندن یک دوره کوتاهمدت حدود یک هفتهای به بورس بمبئی اعزام شدند. نگاه دکتر رحمانی و تیم همراهش این بود که مدیران و کارشناسان ما باید بروند و جهان را ببینند؛ و نگاه و تفکرشان بینالمللی شود. انصافا هم نگاهشان درست و تاثیرگذار بود. مثلا، وقتی ما وارد بورس باکو شدیم، دیدیم از نگهبان جلوی در تا مدیرعامل آنجا (که جزو کوچکترین بورسهای منطقه هم است) همگی مسلط به زبان انگلیسی هستند و خیلی راحت ارتباط برقرار میکنند. اینها شاید به زبان و به ظاهر کماهمیت به نظر برسد. ولی تا افراد با چشم خودشان نبینند، و در فضایش قرار نگیرند، در عمق وجودشان تاثیر نمیگذارد. ما متاسفانه در ایران آنقدر ارتباطاتمان با جهان محدود شده است که خیلی از ضروریات بدیهی را کلا فراموش کردهایم. دکتر رحمانی و تیم همراهش کاری کرده بودند که در آن چند سال همه مدیران و کارشناسان بورس در فضا و اتمسفر بینالمللی قرار گرفته بودند. ولی بدخواهان همین رویه و طرز فکر ایشان را چشم اسفندیار دیدند و از همین نقطه ضربه زدن را شروع کردند.
به هر حال، تیم مدیریتی جدید که آمد و هدایت امور را در دست گرفت، آن عزیزان عمدتا از دانشآموختگان مالی (Finance) بودند. از این رو، دیدگاهشان بیشتر نزدیک به دیدگاه عملیاتی کف بازار بود. آن عزیزان اولویت چندانی برای امور ضابطهگذاری و نظارتی قائل نبودند. بیشتر تمایل داشتند مدیران و کارشناسان شرکت بورس در خدمت اهالی بازار باشند و فرایند تصمیمگیری آنان را تسهیل کنند. مثلا، یکی از ماموریتهایی که همان ماههای اول به اداره ما واگذار شد، راهاندازی میز صنایع مختلف بود. به عنوان مثال، میز صنعت سیمان را تشکیل میدادیم، و از مدیران شرکتهای تولیدکننده و کارشناسانی که در این زمینه فعال بودند دعوت میکردیم. آنان هم میآمدند و درباره مسائل و مشکلاتشان صحبت میکردند. من شخصا نتوانستم خودم را با آن رویه منطبق کنم. اینطور شد که اواسط سال 1389 شرکت بورس را ترک کردم.
[1] - The Federation of Euro-Asian Stock Exchanges (FEAS)
[2] - International Corporate Governance Network (ICGN)
دیدگاه خود را بنویسید