محسن قاسمی
دنیل کانمن (Daniel Kahneman) جزو معدود انسانهایی است که نگاه من به زندگی را دگرگون کرد. فرضیات مبتکرانه او درباره نحوه قضاوت و تصمیمگیری انسانها در رویارویی با مسائل خرد و کلان زندگی آنچنان ساده (قابلدرک) و برای همه ما آشنا و ملموس است؛ که پس از اطلاع از آنها، گویی از خواب هزاران ساله برمیخیزیم و به یکباره نگاهمان به خود، تصمیماتمان، و هر آنچه تا به حال در این زندگی بر ما گذشته است، دگرگون میشود. آموزههای دنیل کانمن، بسیار فراتر از آنکه فقط محدود به کاربست در اقتصاد و بازارهای مالی باشد؛ رموز خودشناسی ما انسانهاست.
سیستم یک - سیستم دو
فرضیات ساده و ابتکاری کانمن برای تبیین فرایند قضاوت و تصمیمگیری انسانها
او روانشناسی اسرائیلیتبار و ساکن امریکا بود که در سال 2002 به پاس مطالعات گسترده و خلاقانهاش درباره روانشناسی قضاوت و تصمیمگیری، و پیامدهای آن در اقتصاد و بازارهای مالی، برنده جایزه نوبل اقتصاد شد. وی در آثار خود، که اصلیترین مبانی توسعه دانشهای اقتصاد رفتاری و مالی رفتاری به شمار میروند، با خلاقیتی مثالزدنی به تشریح دو سیستم فرضی تصمیمگیری توسط انسانها پرداخت. او فرض میکرد که در سیستم یک (که به همین سادگی آن را «سیستم یک» مینامید!) مغز انسان برای تصمیمگیری صرفاً در حد یادآوری یا تحلیل کلی درگیر میشود؛ و انرژی ناچیزی صرف میکند. به باور او، این تصمیمات اغلب به صورت خودکار، سریع و تقریباً بیاختیار (ناخودآگاه) گرفته میشوند. در حالی که در سیستم دو مغز وارد جزئیات میشود و با محاسبات و تحلیلهای متعدد و پیچیده و صرف انرژی فراوان میکوشد مناسبترین پاسخ را بیابد. او بر این باور بود که این سیستم، آگاهانه است و ما تسلط بیشتری بر آن داریم.
یک مثال ساده
کانمن برای معرفی ساده این دو سیستم فرضی تصمیمگیری (سیستم یک و سیستم دو)، مثال سادهای داشت که به آسانترین شکل ممکن فرایند فرضی تصمیمگیری در ذهن ما انسانها (با استفاده از این دو سیستم) را تبیین میکرد. طبق مثال ساده او، هر انسان وقتی به زبان مادری خود سخن میگوید، با استفاده از سیستم یک واژگان، ضمایر، صفات، قیدها، افعال، دستور زبان و ... را بکار میگیرد. یعنی همه ما انسانها اغلب به طور خودکار، سریع و تقریباً بیاختیار (ناخودآگاه) به زبان مادری خود سخن میگوییم. در حالیکه وقتی به زبان بیگانهای سخن میگوییم که بهتازگی آن را آموختهایم؛ مغز وارد جزئیات میشود، و با محاسبات و تحلیلهای متعدد و بعضا پیچیده، و صرف زمان و انرژی فراوان میکوشد مناسبترین واژگان، ضمایر، صفات، قیدها، افعال، دستور زبان و ... را بکار گیرد.
نتیجهگیری شگفتآور کانمن از معرفی سیستم یک و سیستم دو
نتیجه شگفتآوری که کانمن از معرفی این دو سیستم فرضی مورد استفاده مغز ما برای تصمیمگیری گرفت، و مبنایی برای توسعه دانشهای اقتصاد رفتاری و مالی رفتاری شد، این بود که بر خلاف باور عمومی (بهویژه فرضیات بدیهی در اقتصاد و مالی کلاسیک) ما انسانها اغلب تصمیمات زندگی خود (از جمله، تصمیمات مهم و سرنوشتساز اقتصادی و مالی) را با استفاده از سیستم یک مغزمان میگیریم! که اغلب متاثر از مغالطههای قضاوتی (Fallacy) و سوگیریهای شناختی (Bias) (به دلیل سادهسازی ابداعی و خودفریبی ذهن ما، و هیجانات و نفوذ اجتماعی (جَوزدگی)) است.
به عبارت دیگر، بر خلاف اقتصاددانان کلاسیک که انسان را موجودی عقلاییِ اقتصادی فرض میکنند؛ و بر این باورند که تصمیمات ما همواره عقلاییِ اقتصادی است؛ کانمن بر این باور بود که انسان موجودی احساسی است که اغلب تصمیمات مهم زندگی خود (از جمله، تصمیمات مهم و سرنوشتساز اقتصادی و مالی) را تحت تاثیر هیجانات، نفوذ اجتماعی (جوزدگی!)، خودفریبی و سادهسازی ابداعی ذهن خود که منجر به مغالطههای قضاوتی و تورشها (سوگیریها)ی شناختی میشوند؛ اتخاذ میکند.
چهار راهکار ابداعی ذهن ما برای تصمیمگیری سریع!
حتی به غلط!
کانمن در آثار خود، هنرمندانه و خلاقانه تشریح کرده است که چطور ذهن ما با استفاده از «سیستم یک» فرایندی سادهسازیشده را برای تصمیمگیری ابداع کرده است. به باور او، چهار راهکار ساده ابداعی مغز ما انسانها که در موارد قابل توجهی منجر به «مغالطههای قضاوتی» (Fallacy) و «سوگیریهای شناختی» (Bias) میشوند عبارتند از:
- یک) توجه گزینشی به دادهها: چون جهان پُر از داده (Data) است؛ برای درک این انبوه دادهها، آنها را آنطور که دوست دارم فیلتر (گزینش) میکنم؛ حتی به غلط! یعنی ممکن است تحت تاثیر «سادهسازی ابداعی»، «خودفریبی»، «هیجانات» و «نفوذ اجتماعی (جَوزدگی)» به بعضی از دادههای مهم توجه نکنم؛ و به بعضی از دادههای کماهمیت بیش از اندازه توجه کنم.
- دو) ذخیرهسازی گزینشی دادهها: چون حافظه من محدود است؛ برای طبقهبندی و ذخیرهسازی این انبوه دادهها، آنها را آنطور که دوست دارم فیلتر (گزینش) میکنم؛ حتی به غلط! یعنی ممکن است تحت تاثیر «سادهسازی ابداعی»، «خودفریبی»، «هیجانات» و «نفوذ اجتماعی (جَوزدگی)»، بعضی از دادههای مهم را به یاد نسپارم (ذخیره نکنم)؛ و بعضی از دادههای کماهمیت را به یاد بسپارم (ذخیره کنم).
- سه) سادهسازی روابط پیچیده: چون جهان خیلی پیچیده است؛ برای درک این روابط پیچیده، آنها را تحت تاثیر «سادهسازی ابداعی»، «خودفریبی»، «هیجانات» و «نفوذ اجتماعی (جَوزدگی)» سادهسازی میکنم؛ حتی به غلط! این راهکار شگفتآور ابداعی ذهن ما، ریشه بسیاری از «مغالطههای قضاوتی» و «سوگیریهای شناختی» ما انسانهاست.
- چهار) دقت فدای سرعت: چون در بیشتر موارد ناچارم سریع تصمیم بگیرم؛ پس به سریعترین راه ممکن تصمیم میگیرم؛ حتی به غلط! یعنی مغز ما انسانها در موارد قابل توجهی، به طور ناخودآگاه و پیشفرض، دقت در تصمیمگیری را فدای سرعت در تصمیمگیری میکند.
چند مثال از مغالطههای قضاوتی (Fallacy) و سوگیریهای شناختی (Bias)
برای این که بهخوبی برایمان جا بیفتد که این چهار راهکار ابداعی ذهن ما چطور منجر به «مغالطههای قضاوتی» (Fallacy) و «سوگیریهای شناختی» (Bias) تاثیرگذار در تصمیمگیریهای ما میشود؛ در ادامه به مرور چند «مغالطه قضاوتی» و «تورش (سوگیری) شناختی» میپردازیم.
مغالطه داستانسرایی (Narrative Fallacy)
چرا ما از دیدن فیلمها و خواندن رمانها لذت میبریم؟ و با اینکه میدانیم چیزی که میبینیم و میخوانیم واقعی نیست، ولی همچنان با نقشآفرینان آنها همذاتپنداری میکنیم؟! چرا از دیدن فیلمهای ترسناک میترسیم؟! و با دیدن فیلمهای احساسی اشک میریزیم؟!
دلیل این رفتارها مغالطه داستانسرایی است. یعنی هر گاه روابط بین رویدادها و پدیدهها بهطور منطقی طراحی و ارائه شود؛ ذهن ما به طور ناخودآگاه آنها را واقعی میپندارد. مثلا، در مواردی که مجموعهای از تحلیلها، مصاحبهها، و اخبار طوری طراحی میشود که یک سناریوی غیرواقعی را واقعی بنمایاند؛ مغز ما بهطور ناخودآگاه آنها را واقعی میپندارد. به عنوان نمونه، یک نامزد انتخابات ریاست جمهوری را فرض کنید که با ابزارهای مختلف رسانهای، خود را انسانی سادهزیست مینمایاند؛ و شگفت آنکه بخش بزرگی از جامعه این ادعای خلاف واقع او را میپذیرند! یا مقاطعی را در نظر بگیرید که موجی از اخبار خوشبینانه به فعالان در بورس مخابره میشود و آنان اهداف خیالپردازانه برای قیمت سهام را به راحتی میپذیرند.
مغالطه قمارباز (Gambler fallacy)
وقتی احتمال یک پیشامد «مستقل» در یک دنباله تصادفی را - بهغلط - وابسته به پیشامدهای قبلی میدانیم؛ دچار مغاطه قمارباز شدهایم. طبق این مغالطه، یک قمارباز به غلط تصور میکند در پرتابهای مکرر یک سکه، هر اندازه تعداد بیشتری «شیر» پشت سر هم بیاید، احتمال آمدن «خط» در پرتاب بعدی بیشتر میشود! این در حالیست که هر کدام از پرتابها مستقل از پرتابهای قبلی و بعدی خود هستند.
به عنوان مثال، وقتی قیمت یک سهم نزولی است، و ما بدون تحلیل، شانس صعودی شدن آن را بالا میدانیم؛ یا برعکس، در مواردیکه قیمت یک سهم صعودی است، و ما بدون تحلیل، شانس نزولی شدن آن را بالا میدانیم؛ دچار مغالطه قمارباز شدهایم.
مغالطه دستِ داغ (Hot hand fallacy)
طبق یک باور خُرافی متداول بین بسکتبالیستها اگر یک بازیکن حین یک بازی بهطور پی در پی پرتابهای موفقیتآمیز داشته باشد، احتمال موفقیت او در پرتاب بعدی را بالاتر میدانند؛ و به این بازیکن اصطلاحا «دستِ داغ» میگویند!
به عنوان مثال، اگر در بورس، چندین نوبت معامله فردی موفقیتآمیز باشد؛ و صرفا به این دلیل، شانس موفقیت او در معاملات بعدی را بالا بدانیم، دچار مغالطه دست داغ شدهایم.
تورش رفتار گلهای (Herd Mentality Bias)
رفتار گلهای بیانگر رفتار یکسانی است که افراد یک جمع بدون تفکر و بدون برنامهریزی قبلی صرفا تحت تاثیر جوزدگی (نفوذ اجتماعی) انجام میدهند.
نمونههای بسیار متداول این تورش رفتاری را بهطور روزمره در صفهای خرید و فروش سهام مختلف در بورس شاهدیم.
تورش خودتاییدی (Confirmation bias)
به باور صاحبنظران مالی رفتاری، از جمله دنیل کانمن، سیستم یک ذهن ما همواره به دنبال شواهدیست که تصمیمات ما را تایید کند؛ و بهطور ناخودآگاه، سایر شواهد (حتی مهمترین شواهد) را نادیده میگیرد!
به عنوان مثال، در مقطعی که پی در پی اخبار بد به فعالان بورس مخابره میشود، اگر ما نقد نکرده باشیم (بهاصطلاح فولسهم باشیم!) سیستم یک ذهن ما بهطور ناخوداگاه در این انبوه اخبار بد بهدنبال یک سر سوزن خبر خوب میگردد و ما را قانع میکند که اوضاع بزودی خوب خواهد شد! و بالعکس، در مقطعی که پی در پی اخبار خوب به فعالان بورس مخابره میشود، اگر ما نقد باشیم (بهاصطلاح از بازار جامانده باشیم) سیستم یک ذهن ما ناخودآگاه بهدنبال اخبار بد میگردد و ما را قانع میکند که بزودی اوضاع بد خواهد شد!
تورش تاثیر اول (First impression bias)
اولین برداشت ذهنی ما انسانها درباره هر پدیدهای، بهطور قابل توجهی بر دیدگاه آینده ما درباره آن پدیده تاثیرگذارست. یعنی، اگر در نخستین برخورد با یک پدیده تجربه خوشایندی داشته باشیم؛ در آینده نیز در مواجهه با آن پدیده اغلب بهدنبال شواهدی میگردیم که آن پدیده را خوشایند بدانیم. و بالعکس، اگر در نخستین برخورد با یک پدیده تجربه ناخوشایندی داشته باشیم؛ در آینده نیز در مواجهه با آن پدیده اغلب بهدنبال شواهدی میگردیم که آن پدیده را ناخوشایند بدانیم.
به عنوان مثال
اگر در بورس به هر دلیلی در اولین مواجهه با یک سهم خاطره خوبی از آن سهم در ذهن ما بر جای بماند، به احتمال زیاد وضعیت آینده آن شرکت را خوشبینانهتر پیشبینی میکنیم. حتی توجیهات بنیادی و تکنیکال خوشبینانهتری را در ذهن خود و به دیگران ارائه میکنیم؛ و معمولا سعی میکنیم با هر ابزاری دیگران را ترغیب به پذیرش نظرمان کنیم!
یک تحقیق که طی سالهای 1984 تا 2017 با حضور بیش از 1.6 میلیون تحلیلگر انجام شد؛ ضمن تایید وجود این تورش، نشان داد که ماندگاری این تورش میتواند تا 36 ماه پس از خوشبینی اولیه نسبت به یک سهم ادامه داشته باشد!
و این قصه همچنان ادامه دارد...
مغالطههای قضاوتی و تورشهای شناختی به این چند مورد بالا ختم نمیشود. بلکه موارد بسیار متعددی را در بر میگیرد. علاقهمندان میتوانند برای اطلاعات بیشتر درباره آنها، علاوه بر مطالعه منابع موجود در اینترنت و کتابهای مالیرفتاری، به ویدئوی آموزشی «مالی رفتاری؛ روانشناسی قضاوت و تصمیمگیری در بورس» (اینجا) (با تدریس محسن قاسمی) مراجعه کنند.
این ویدئوی آموزشی که آخرین اپیزود از مجموعه ویدئوهای آموزشی «شروع حرفهای بورس» (با تدریس محسن قاسمی) است؛ به یاد دانشمند فقید مالیرفتاری «دنیل کانمن» بهطور کامل در کانال یوتیوب آکادمی آموزشی (بطور رایگان) منتشر شده و در دسترس علاقهمندان است.
برای دیدن این ویدئو (50 دقیقه) از طریق کانال یوتیوب آکادمی آموزشی بر روی پوستر بالا کلیک کنید
دیدگاه خود را بنویسید