در بین کارکنان این پذیرش طبیعتا زودتر اتفاق افتاد. البته آن اوایل چند تنش جزئی پیش آمد. مثلا در دو ماه اول حضورم (بهمن و اسفند 1392) که زنده‌یاد منیری هم تمام‌وقت در دفتر انجمن حضور داشت تا فرایند انتقال کارها مطمئن‌تر صورت گیرد، یکی دو نفر از کارکنان هنوز در فضایی بودند که آن زنده‌یاد را به عنوان مدیرشان می‌شناختند. البته آن زنده‌یاد به هیچ وجه نقشی در این برداشت نادرست نداشت. من این را بدون تعارف می‌گویم. آن زنده‌یاد با تمام وجود تمایل داشت این تغییر موفقیت‌آمیز اتفاق بیفتد. چون پیش از هر چیزی انجمن برایش اولویت داشت. ولی برای کارمندی که از اول استخدام در انجمن آن زنده‌یاد را به عنوان مدیر دیده بود، و محیط کاری دیگری را هم تجربه نکرده بود، سخت بود این تغییر را بپذیرد. البته در مجموع همان یکی دو تنش جزئی هم بسیار زودگذر بود و خیلی زود همه چیز روی روال طبیعی افتاد. من در زمان پذیرش این مسئولیت با اینکه حدود سی و شش ساله بودم، ولی حدود ده سال سابقه مدیریت در مجموعه بورس داشتم. بنابراین همکاری با کارکنان انجمن چالش بزرگی برایم نبود.